نبینم خنده ای بر روی لبها |
نه روز آرامشی داریم نه شبها |
نه کس را لحظه ای آسوده بینی |
به صد کار جمله را آلوده بینی |
نه پولدار را ز پولش لذتی هست |
نه نادار را به جایی عزتی هست |
نه آسایش نه آرامش نه راحت |
همه مشتاق یک آن استراحت |
نبینی یک نفر را که کسل نیست |
پر است دلها و جای درد دل نیست |
همه درگیر نوعی اضطرابند |
چو نفرین گشته دائم در عذابند |
به ظاهر خانه هامان کاخ شاه است |
درونش یک جهان اندوه و آه است |
در و دیوارها کاشی و سنگ است |
ولی هر خانه یک میدان جنگ است |
تمام خیر و برکتها بر افتاد |
طبیعت با شما مردم در افتاد |
چرا اینگونه شد ، از من کنیدگوش |
شده مهر و محبتها فراموش |
دگر از بذل و بخششها اثر نیست |
ز انصاف و مروتها خبر نیست |
شده نایاب صفا و مهربانی |
تعارفها همه سرد و زبانی |
عموجان خاله جان دیگر نگوییم |
برای مرگ هم در آرزوییم |
یکی حج میرود سالی دو سه بار |
کنارش خوهرش نادار و ناچار |
یکی با سود پولهای نزولی |
رود مکه به امید قبولی |
یکی از کربلا و شام گوید |
برای فخر با اقوام گوید |
یکی نازد به ماشین و به مالش |
یکی باد تکبر در دماغش |
یک انگار از بینی فیل است |
زبس خودخواه و مغرور و بخیل است |
تمام کارها گشته ریایی |
نجابت شد عوض با بی حیایی |
بزگترها ندارند احترامی |
به محتاجان نداریم اهتمامی |
کسی را با کسی کاری نباشد |
اگر باری بود یاری نباشد |
فقط دنبال نفع و کار خویشند |
به فکر گرمی بازار خویشند |
نه در فکر حلا ل و نه حرامند |
همه دارند ، ولی نعمت زوالند |
برای پول ، درآرند چشم هم را |
به هر گندی نمایند پر شکم را |
زبس حرص و طمع در سینه دارند |
مدام با هم چو دشمن کینه دارند |
شرف را مثل کالا میفروشند |
برادرها برادر را بدوشند |
هنوز بابا نمرده ، سر دماغ است |
سر میراث ، دعوا داغ داغ است |
چنین مردم دگر خیری نبینند |
اگر قارون شوند باز هم همینند |
خلاصه دوستان ، دانید چه کاریم؟ |
همگی بر خر شیطان سواریم! |
بیا تا راه دیگر پیش گیریم |
سراغ از اصل و ذات خویش گیریم |
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم |
غرور و کینه را از خود برانیم |
بیا تا دست یکدیگر بگیریم |
ضمانت نیست تا فردا نمیریم!... |